پرستو و رضا که هرکدام از علاقه ی دیگری به خود بی خبر هستند، پنهانی در آتش عشق یکدیگر می سوزند. رضا که به اجبار مادرش با دخترعمه اش، نغمه، نامزد کرده، هیچ علاقه ای به او ندارد و تمام فکر و خیالش با وجود بیست سال فاصله ی سنی پیش پرستو است. اما او چگونه می تواند از این راز سر به مهر به معشوقش حرفی بزند؟! پرستو از کودکی، رضا را عمو صدا زده و در تمام سختی ها به آغوش او پناه آورده است.
کتاب یه نفر مثل تو