کتاب تختخواب دیگران

Other peopls beds
کد کتاب : 49366
شابک : 978-6008968474
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 384
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب تختخواب دیگران اثر آیدا مرادی آهنی

کتاب تختخواب دیگران، کتابی است درباره سفر و سفر کردن و هر چیزی که به سفر ربط داشته باشد. همراه با عکس‌های رنگی و که حس و حال نوشته‌ها را منتقل می‌کند و ذهن انسان را نسبت به مطلب بیان شده، سمت و سو می‌دهد.

در بخشی از معرفی این اثر اینطور آمده است: «سفرْ خوردن عقرب‌های کوچک و لبخند پهن آدم‌های فضای مجازی نیست. گاه نیش پشه‌ دراکولا، تب مالت و ویروس‌های اسهال و استفراغ بنگالی است، و گاه یک درد طولانی از عشقی که جا مانده؛ همان که می‌ماند و مثل یک گربه به در اتاقمان چنگ می‌زند. رمانتیک‌ها شاید این‌طور توصیفش می‌کردند: وقتی تن غریبه‌ای در شهری غریب وطنت بشود و تو ترکش کنی…»

تختخواب دیگران هم، درباره سفر است. با نویسنده همراه می‌شویم، به خاک آمریکا قدم می‌گذاریم، زمانی که او خاطراتش را از رخدادهای گذشته مرور می‌کند و تمام این‌ها با دیدن صحنه‌ای رخ داده است، همراه او هستیم. در جاهای مختلفی که سرک می‌کشد، زندگی می‌کند و تجربه کسب می‌کند، پابه‌پای او قدم برمی‌داریم و در خاطراتش شریک می‌شویم. خاطراتی که از آدم‌های مختلف و در برخوردها و دیدارهای مختلف به دست آورده است.

آیدا مرادی آهنی در این کتاب از بیگانگی‌ها و آشنایی‌هایش سخن می‌گوید و در سفرش، ما را به جای جای این سرزمین، می‌برد از دریای خزر گرفته تا صخره‌ای پای پل بروکلین، از لس آنجلس و سان فرانسیسکو گرفته تا منهتن و از دانشگاه هنر پاریس تا دانشگاه هنر نیویورک.

کتاب تختخواب دیگران

آیدا مرادی آهنی
آیدا مرادی آهنی متولد سال 1362 تهران،داستان‌نویس است. اولین رمان او به اسم «گلف روی باروت» از طرف نشر نگاه نخستین بار در نمایشگاه کتاب سال 1392 به بازار آمده است، «پونز روی دم گربه» اثر دیگر این نویسنده‌ جوان است.
قسمت هایی از کتاب تختخواب دیگران (لذت متن)
سفرْ خوردن عقرب های کوچک و لبخند پهن آدم های فضای مجازی نیست. گاه نیش پشه ی دراکولا، تب مالت و ویروس های اسهال و استفراغ بنگالی است، و گاه یک درد طولانی از عشقی که جا مانده؛ همان که می ماند و مثل یک گربه به در اتاقمان چنگ می زند. رمانتیک ها شاید این طور توصیفش می کردند: وقتی تن غریبه ای در شهری غریب وطنت بشود و تو ترکش کنی…

این را همان بعدازظهر فهمیدم، وقتی فلوت زن هملین من راه افتاد، و وقتی از کنار رودخانه شرقی شروع کردم به قدم زدن در محله دامبو تا ببینم بعدها شخصیت رمانی که قرار بود بنویسم چطور در آنجا زندگی خواهد کرد. آن موجود متولدنشده را در مغازه یا کوچه ها تصور می کردم و می دیدم چطور سعی دارم محله را به او نزدیک کنم. آیا هیچ وقت به گربه ای که در یک مغازه عتیقه فروشی چینی است نگاه می کند؟ گاهی دلش می خواهد ساندویچش را روی نیمکت های کنار آب بخورد؟ سنگ فرش های خیابان واشینگتن فقط به نظرش برای جذب توریست ها نیستند؟ دیوانه است اگر گاهی نایستد تا با مرد جذابی که در کافه نزدیک خانه اش کار می کند حرف بزند. من که هر روز می ایستادم، قهوه ای می گرفتم و بین مشتری هایی که راه می انداخت از هر دری می گفتیم.