همچنان که «شیر» به دیواره های قفس چنگ می انداخت، «آبی» خودش را به عقب پرتاب کرد. او که روی تخت فرود آمده بود، آن قدر به عقب نشینی ادامه داد تا از سوی دیگر تخت به کف اتاق درغلتید. وقتی آلبی به اتاق خودش رسید با تلاشی بیهوده سعی کرد در تاب برداشتۀ اتاق را با لگد ببندد. موفق که نشد، خودش را داخل پستو انداخت و در را بست. اما کافی بود شیر چنگالش را به در بزند تا آن را از هم باز کند ...