تاب کوچولو گفت: «پس چرا هیچ کس نمی آید با من تاب سواری کند؟»
یک گربه ای داشت از زیر درخت رد می شد. او را نگاه کرد و گفت: «آخر تو کوچکی. بگو: «خب» ... بالای درختی. بگو: «خب» ... هیچ کس نمی بیند که این جایی. باز هم بگو: «خب» ...»
حالا چی؟ خبر داری چه خبر شد؟ تاب کوچولو تاب خورد یا نه؟ نه! پس کی تاب خورد؟ تو می دانی؟ خودت قصه را بخوان تا بدانی!
کتاب تابی بالای یک درخت