بهار داشت می آمد. عید بود، ولی دیو تنها بود. تنهایی که عید مزه ندارد.
دیو راه افتاد برود خانه ی نمکی. می خواست او را بدزدد و بیاورد خانه ی خودش با خودش گفت: «خدا کند این دفعه نمکی یادش رفته باشد که در هفتمی را ببندد.»
دو قدم دیگر رفت و ...
خبر داری چه خبر شد؟ نمکی در هفتم را بسته است؟ در ششم چی؟ در پنجم؟ در ... ماجرای نمکی چی شد؟ خودت قصه را بخوان تا بدانی!
کتاب هفت در باز