چیزی که در نگاه اول در نمایشنامه گلدونه خانم به چشم می خورد، هویت گلدونه خانم ها است. خویشتن هر گلدونه خانم، نه در هویت جمعی آن ها بلکه در تفاوت هرکدام از آن هاست. خلج در شخصیت پردازی گلدونه خانم، به تصویر هویت کاراکتری پرداخته است. این خودبودگی ماهوی بعد زمانی ندارد. نکته ای که بسیار به چشم می خورد این خویشتن ها یا گلدونه خانم ها هرکدام -به تک- با این که با هم تفاوت دارند، با خویشتن خویش هم تفاوت دارند. در اکثر نمایشنامه ها، شخصیت ها همچون جوهره هایی حاضر بر نفس خویش در نظر گرفته می شوند. به بیان دیگر نهایتا به حد یک خودبودگی جوهری تقلیل یافته و از این رو تجسمی فی نفسه و قابلیت تبادلی هم چون کالا را می یافتند. اما در نمایشنامه خلج همواره کاراکتر گلدونه خانم ها (به خصوص سه گلدونه اول، یعنی گلدونه احمد آقا، آقا رضا و باقر آقا) همواره غیبت خود از نفس خویش را بیان می کنند. اگرچه خلج تکنیک تصویر نامه در ساختار نمایشنامه را به کار برده است، اما یادمان نرود سه گلدونه اول چیزی جز خاطره نیستند. از خصایل دیگر این گلدونه ها نام خاص آن هاست. نامی که به شدت شاعرانه و معصومانه است. اگرچه خود کاراکترها یعنی گلدونه ها، نام خود را بیان نمی کنند اما کاراکترهای مرد نام آن ها را می گویند. شخصیت ها ظاهرا بی جان اند، اما به ابژه یی جاندار تبدیل می شوند. چیزی که در تمام گلدونه ها به چشم می خورد این است که، عدم انسجام یا تناقض وجود دارد. هویت تمام گلدونه ها در نتیجه تکثیر اطلاعات ارائه شده درباره شان است که منجر به همان عدم انسجام یا تناقضی که یاد شد، می شود.