سیاوش وارد می شود. شیرین: سلام... خوش اومدی. بیا تو... سیاوش: چقد عوض شدی! شیرین: چجوری شدم؟ سیاوش: نمی دونم... عوض شدی دیگه شیرین: چی می خوری؟ سیاوش: زود باید برم... کارتو بگو شیرین: بذار برات چایی بیارم سیاوش: تورج کجاس؟ شیرین: ایران نیست... رفته چین... با دوستش بیزینس... سیاوش: چیین!!! باریکلا. ازین عرضه هام داشته و من نمی دونستم!