هر هفته هزاران ایمیل و پیام از شبکه های اجتماعی دریافت می کرد. نامه هایی که از سوی هواداران به دستش می رسید، عمدتا دلربا و دوستانه بود. تنها تعداد انگشت شماری از آن ها، او را تا سر حد مرگ می ترساند.
نمی دانست که این نامه به کدام از این دو دسته تعلق می گرفت، اما بدون شک همین که غریبه ای شناخته بودش و برایش یادداشت نوشته بود و روی ماشینش گذاشته بود، معذبش می کرد.
«ریچل» اهل حساسیت به خرج دادن نبود. در سالیان متمادی، بارها در موقعیت های وخیم قرار گرفته بود. از جمله آن که بهترین ساعات بعد از ظهر یکی از روزهای ماه گذشته اش را در سلولی دربسته در زندانی فوق امنیتی به گفت و گو با یک قاتل زنجیره ای بدون دستبند گذرانده بود.