رستم برترین آفریده فردوسی است. اما او تنها نمودار نیرو نیست. او مجموعه ای است از اندیشه و خرد، نیرو و دلاوری، بردباری و ازخودگذشتگی، زیرکی، و منطقی سخت و استوار. او نمونه آرمانی فردوسی است. او تنها نماینده و مظهر توده های ایرانی است که به خامه هنرمند فردوسی با اجتماعی از نیکوترین گوهرهای مردی در قالب یک مرد تجسم یافته است. او در عین حال وحدتی است از گوهرهای متضاد. او خرد گودرز و پیران، پهلوانی و آیین خواهی گبر، دلیری و میهن دوستی و از خودگذشتگی بهرام، بی باکی و پیشروی بیژن، نیرومندی شگفت آور و پاکدلانه سهراب، و نازک دلی و آزرم سیاوش را در خود وحدت بخشیده است. اگر هریک از ایشان خداوند گوهرهای ویژه خویش است، رستم دارنده همه آنهاست. او دارنده والاترین گوهرهای مردمی است. پس این همه کردار شگفت آور رستم از سر چیست؟ … سهراب فرزند رستم است و از تخمه ی پهلوانان و خردمندان. گوهر راستین او در جوانی و دلاوری است، اما از خرد یکسره برکنار نیست. این درست است که سهراب بسیار جوان است، اما همین جوانی او سبب پیشروی اوست. همین جوانی است که او را از هرگونه آیین خواهی زیانمند برکنار می دارد، و این چنین به پیکار سنت هایی که در طول قرون پوسیده و سنگ شده اند می کشاند. این رزم تنها رزم پدر و فرزند نیست، بلکه شاید پیکار گذشته و آینده، پیکار آیین خواهی و آیین شکنی نیز هست. اما آیا گره های تراژدی به همین آسانی گشودنی است؟