کتاب شاید نیاز داری با یک نفر حرف بزنی پستی بلندی های زندگی را با لطافت و شوخ طبعی می کاود.
لوری گاتلیب نویسنده ی پرفروش و روان درمانگر، در مشکلاتش تعمق می کند و در می یابد چقدر مشکلاتش شبیه مشکلات بیمارانش هستند.
نگاهی جذاب و خنده دار پشت صحنه ای به اینکه چه اتفاقی می افتد وقتی افراد _حتی خود مشاوران_ با کمک یک درمانگر به گشایش خود می پردازند.
جولی، مدت کوتاهی پس از ازدواج، مبتلا به سرطان شد و تصمیم گرفت به جای مراجعه به پزشک متخصص سرطان، به من مراجعه کند. به گفته خود جولی، دنبال شخصی عادی بوده است؛ نه کسی که در مورد سرطان صحبت کند. گرچه در طول این مدت سرطانش خوب شد، ولی گفت سرطان دیگری را در وی تشخیص داده اند. جولی از من می خواست تا زمان مرگ، در کنارش باشم.
به هم ریخته بودم، خوابم نمی برد و دائما سرگیجه داشتم. با یکی از دوستان حرفه ای ام به نام کارولین (Carolin) تماس گرفتم تا در یافتن درمانگر برای یکی از دوستانم کمکم کند. به دلیل قبح اجتماعی مراجعه به درمانگر، به او نگفتم که برای خودم میخواهم. به او گفتم که دوستم، مرد است و ترجیح می دهد درمانگرش هم، مرد متأهل و دارای فرزند باشد.
وقتی بیماران به درمانگر مراجعه می کنند، تصویری کلی از خود نشان میدهند. درمانگرها روی همین تصویر کلی کار می کنند. بیشتر بیمارانی که به درمانگر مراجعه می کنند، در بدترین حالت خلقی خود هستند. در حالی که آنها به دنبال درمان ها و راه حل های فوری می گردند، ولی چنین چیزی وجود ندارد. زیرا آنها با درمانگر خود کاملا غریبه هستند.
تو نشر خوب به جای اسم مترجم یه اسم دیگه نوشته شده...انگار تو بقیه کتابهای مترجم هم همین اسم قید شده...لطفا اصلاحش کنین
من این کتاب رو از نشر خوب خوندم، ترجمه بی نقص بود فقط یکی دو مورد اشتباه تایپی کوچیک داشت. این کتاب برای کسایی که میخوان در آینده روانشناس بشن، برای افرادی که جلسات مشاوره دارن و کسایی که رابطه طولانی مدتشون خراب شده بسیار مناسبه.
سلام شبتون بخیر.. میشه لطف کنید بگید کدوم ترجمه اش بهتره؟
بهترین ترجمهش کدومه؟
زندگی ما آدما تیکههای عجیبی و غریبی داره که وقتی بخوایم بر اساس اون همو قضاوت کنیم یجوری تند میریم که تهش جز سرخوردگی برامون نداره. زندگی رو باید جامع دید، باید همشو دید. میخوام بگم این کتاب علیرغم طولانی بودنش اینو بهم یاد داد که زندگی ترکیبی از اتفاقاتی که هیچوقت نمیشه از کنارشون به راحتی گذشت. همهی اتفاقای خوب و بد زندگی که چه واسه خانم نویسنده اتفاق افتادن چه واسه وندل و حتی جولی و جان و ریتا تهش اینو بهمون یاد میدن که بفهمیم زندگی همیشه تو اوج موندن و بودن نیست
خیلی خیلی خیلی خیلی دوستداشتنی و صمیمی...من واقعا عاشق این کتاب شدم از بس که خوب بود...عاشق خود نویسنده و همهی ادمهای تو کتاب شدم....واقعا واقعا واقعا خوب و مفید و کمک کننده و همه چی تموم بود! و راستی من از نشر شمشاد خوندم❤️