«پدر دوزانو چندک زده بود جلو روی مادر. از وقتی که پرسیده بود هنوز درد می کند دستش روی زانوی مادر مانده بود. مامان آهسته دستش را روی دست بابا گذاشت و گفت: تو که باشی درد کجا بود؟»