کتاب قصه واره های دور از وطن

Ghesevare-haye Door Az Vatan
کد کتاب : 55247
شابک : 978-6009333295
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 96
سال انتشار شمسی : 1393
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 25 اردیبهشت
قسمت هایی از کتاب قصه واره های دور از وطن (لذت متن)
آرام آرام زمستان از راه می رسید. هوا رو به سردی می رفت. در اتاق مسوول هایم نشسته بودیم و دورهم قهوه می خوردیم. آسمان سخت گرفته بود و رنگ آن قرمز شده بود. من بی اختیار گفتم: مادر بزرگم، هرگاه که آسمان قرمز رنگ می شد، می گفت: آسمان میل به باریدن برف دارد. حتما به زودی برف خواهد بارید! مسئول هایم لبخندی زد و گفت: اما، مادر بزرگ من چیزی دیگری می گفت. او می گفت: "هرگاه آسمان قرمز می شود؛ فرشته ها دارند برای شب تولد عیسی مسیح(ع)، شیرینی مخصوص می پزند!" آن شب، گفت و گو دربارۀ فرشته ها من را به سال های دور، حدود سی سال پیش برد. به سرعت به اتاق دوستان کوزوویی و مقدونیه ای ام رفتم تا ببینم آن ها درباره فرشته ها چگونه می اندیشند. دوست کوزوویی و مقدونیه ای ام گفتند که ما به فرشته ها اعتقاد داریم و به زبان کوزوویی می گوییم: "ملائچه" گفتم: ما هم گاهی می گوییم: ملائکه!!! به آن ها گفتم: وقتی بچه بودم، مادرم می گفت: هر وقت یک بچه نوزادی در خواب می خندد یا لبخند می زند می گویند دارد با فرشته ها صحبت می کند!...