کتاب پایان روز

End of the day
کد کتاب : 13431
شابک : 9786002299734
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 125
سال انتشار شمسی : 1400
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب پایان روز اثر محمدحسین محمدی

رمان کوتاه حاضر تصویری یک روزه از زندگی ایا در تهران و خانوادۀ او در مزار شریف به دست می دهد. ایا کارگری افغانستانی است که در تهران به کارگری مشغول است و خانواده اش در افغانستان زندگی می کنند. محمدی یکی از نویسندگان ادبیات معاصر افغانستان است و از دیگر آثار او می توان به “از یاد رفتن” و “انجیرهای سرخ مزار” اشاره کرد.

کتاب پایان روز

محمدحسین محمدی
محمد حسین محمدی (متولد ۱۳۵۴ خورشیدی، مزارشریف) یکی از نویسندگان ادبیات معاصر افغانستان است. محمد حسین محمدی دربارهٔ سالروز تولدش می‌گوید:محمدحسین محمدی هستم ـ و به قول ما افغان‌ها: محمدحسین ولد قنبرعلی ـ پدرم می‌گوید: ۱۳۵۴ به دنیا آمده‌ای ـ چلهٔ تابستان بوده گویی ـ اما در تذکره‌ام نوشته‌اند: ۱۷ سالهٔ ۱۳۷۵ و در کارت مهاجریی که داشتم، سالی دیگر را نوشته‌بودند و در گذرنامه‌ام سالی دیگر… و من مانده‌ام کی به دنیا آمده‌ام؛ مگر یک آدم چند بار ...
قسمت هایی از کتاب پایان روز (لذت متن)
بوبو دو دانه تخم را در روغنی که داغ شده بود، میده کرد. تخم ها جلیز کردند و سفیدی شان زود سخت شدند. شعله ی پیک نیک را گل کرد و ماند تا زردی تخم ها هم در روغن داغ نیم پخته شوند. خودش از جایش خیست تا از بین دسترخوانی که نان های پخته شده را سه روز پیش در آن مانده بود، گرده ی نانی بگیرد. دسترخوان را که باز کرد، بوی نان در مشامش پیچید. نانی را برداشت. نان را با کلک هایش فشار داد تا از نرم بودنش مطمئن شود. بعد برگشت و نان را در دسترخوان پارچه یی کوچکی پیچاند و ماندش کنار پتنوس و گیلاسی که کمی بوره در آن ریخته بود. و تابه ی تخم پزی را از سر پیک نیک برداشت و تخم های پخته شده را در بشقابی کشید. بشقاب کوچکی را که دینه روز کمی نمک شیرچایی رنگ و مرچ سیاه در آن ریخته بود، از تاق گرفت و کنار گیلاس بوره در پتنوس ماند. با کلک اشاره اش مرچ و نمک را که کمی گت شده بودند، از هم جدا کرد. دسترخوان را زیر بغلش زد و پتنوس را با دو دست گرفت و از جایش خیست. در همان حال فکر کرد کاش آغاصاحب همی دو دانه تخم را بخورد. هیچ نان نمی خورد. بیخی گلونش کور شده است.