سیمین خلیلی معروف به سیمین بـِهْبَهانی (زادهٔ ۲۸ تیر ۱۳۰۶ تهران - درگذشتهٔ ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ تهران)، نویسنده و غزلسرای معاصر ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود. سیمین بهبهانی در طول زندگیاش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در ۲۰ کتاب منتشر شدهاند.شعرهای سیمین بهبهانی موضوعاتی همچون عشق به وطن، زلزله، انقلاب، جنگ، فقر، تنفروشی، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در بر میگیرند.
او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزنهای بیسابقه به «نیمای غزل» معروف است.
(*) مطرب دوره گرد بازآمد :نغمه زد ساز نغمه پردازش/ سوز آوازه خوان دف در دست/ شد هماهنگ ناله ی سازش./ پای کوبان و دست افشان شد/ دلقک جامه سرخ چهره سیاه/ تا پشیزی ز جمع بستاند،/ از سر خویش برگرفت کلاه./ گرم شد با ادا و شوخی ی او/ سور رامشگران بازاری،/ چشمکی زد به دختری طنّاز/ خنده یی زد به شیخ دستاری./ کودکان را به سوی خویش کشید/ که: بهار است و عید می آید./ مقدمم فرخ است و فیروز است/ شادی از من پدید می آید./ این منم، پیک نوبهار منم/ که به شادی سرود می خوانم ــ/ لیک، آهسته، نغمه اش می گفت :/ که نه از شادیم… پی نانم!…/ مطرب دوره گرد رفت و، هنوز/ نغمه یی خوش به یاد دارم از او ــ/ می دوم سوی ساز کهنه ی خویش/ که همان نغمه را برآرم از او…(*)
(*) که چی ؟ که بمانم دویست سال به ظلم و تباهی نظر کنم که هی همه روزم به شب رسد که هی همه شب را سحر کنم که هی سحر از پشت شیشه ها دهن کجی ی آفتاب را ببینم و با نفرتی غلیظ نگاه به روزی دگر کنم نبرده به لب چای تلخ را دوباره کلنجار پیچ و موج که قصه ی دیوان بلخ را دوباره مرور از خبر کنم قفس ، همه دنیا قفس ، قفس هوای گریزم به سر زند دوباره قبا را به تن کشم دوباره لچک را به سر کنم کجا ؟ به خیابان نکجا میان فساد و جمود و دود که در غم هر بود یا نبود ز دست ستم شکوه سر کنم اگر چه مرا خوانده اید باز ولی همه یاران به محنتند گذارمشان در بلای سخت که چی ؟ که نشاطی دگر کنم که چی ؟ که پزشکان خوبتان دوباره مرا چاره یی کنند خطر کنم و جامه دان به دست دوباره هوای سفر کنم بیایم و این قلب نو شود بیایم و این چشم بی غبار بیایم و در جمعتان ز شعر دوباره به پا شور و شرکنم ولی نه چنان در غبار برف فرو شده ام تا برون شوم گمان نکنم زین بلای ژرف سری به سلامت به در کنم رفیق قدیمم ، عزیز من به خواب زمستان رهام کن مگر به مدارای غفلتی روان و تن آسوده تر کنم اگر به عصب های خشک من نسیم بهاری گذر کند به رویش سبز جوانه ها بود که تنی بارور کنم (*)
این کتاب دیگه موجود نمیشه؟