برف می بارد؛/ برف می بارد به روی خار و خارا سنگ./ کوه ها خاموش،/ دره ها دلتنگ؛/ راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ …/ بر نمی شد گر ز بام خانه ها دودی،/ یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد،/ رد پاها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان،/ ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته ی دم سرد؟/ آنک، آنک کلبه ای روشن،/ روی تپه، رو به روی من
مادرم گندم درون آب می ریزد/ پنجره بر آفتاب گرمی آور می گشاید/ خانه می روبد، غبار چهره ی آیینه ها را می زداید/ تا شب نوروز/ خرمی در خانه ی ما پا گذارد/ زندگی برکت پذیرد با شگون خویش/ بشکفد در ما و سرسبزی برآرد./ ای بهار، ای میهمان دیر آینده/ کم کمک این خانه آماده ست/ تک درخت خانه ی همسایه ی ما هم/ برگهای تازه ای داده ست
تو قامت بلند تمنایی ای درخت/ همواره خفته است در آغوشت آسمان/ بالایی ای درخت/ دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار/ زیبایی ای درخت/ وقتی که بادها/ در برگهای در هم تو لانه می کنند/ وقتی که بادها/ گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند/ غوغایی ای درخت/ وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است/ در بزم سرد او/ خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت/ در زیر پای تو/ اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان/ صبحی ندیده است/ تو روز را کجا ؟/ خورشید را کجا ؟/ در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت ؟/ چون با هزار رشته تو با جان خاکیان/ پیوند می کنی/ پروا مکن ز رعد/ پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت/ سر بر کش ای رمیده که همچون امید ما/ با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت
تن بیشه پر از مهتابه امشب پلنگ کوهها در خوابه امشب به هر شاخی دلی سامان گرفته دل من در برم بی تابه امشب غروبه راه دور وقت تنگه زمین و آسمان خونابه رنگه بیابان مست زنگ کاروانهاست عزیزانم چه هنگام درنگه ز داغ لالهها خونه دل من گلستون شهیدونه دل من نداره ره به آبادی رفیقون بیابون در بیابونه دل من از این کشور به آن کشور چه دوره چه دوره خانه دلبر چه دوره به دیدار عزیزان فرصتت باد که وقت دیدن دیگر چه دوره