کتاب کشکول ششدانگ شکسپیر

Kashkoole Sheshdange Shekspier
برگردان شش دانه از داستانهای شکسپیر
کد کتاب : 55779
مترجم :
شابک : 978-6007559000
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 254
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب کشکول ششدانگ شکسپیر اثر ویلیام شکسپیر

شکسپیر شاعر، نمایشنامه نویس و بازیگر تئاتر انگلیسی بود که حدود 1100 شخصیت را در آثار خود خلق کرد، شخصیت هایی که هر یک از آنها مظهر یکی از صفات و خصایل انسانی از عشق و کینه و حسادت و جاه طلبی و حرص و… هستند، در این کتاب شش داستان از بهترین و بی نظیرترین داستان های شکسپیر جای گرفته است.
وجه تسمیه این کتاب این است؛ کشکول معنای بر دوش کشیدن دارد و از این جهت که این اثر را می توان بر کول حمل کرد، کشکول در عنوان قرار گرفته، ششدانگ نیز به این دلیل به دنبال آن آمده که شش داستان شکسپیر در دل اثر حاضر گنجانده شده است.

کتاب کشکول ششدانگ شکسپیر

ویلیام شکسپیر
ویلیام شکسپیر، زاده ی سال 1564 و درگذشته ی سال 1616 میلادی، شاعر و نمایشنامه نویس انگلیسی بود. بسیاری او را بزرگترین نویسنده در زبان انگلیسی دانسته اند.شکسپیر در 26 آوریل 1564 در شهر استراتفورد در انگلستان غسل تعمید داده شد. شهرت او به عنوان شاعر، نویسنده، بازیگر و نمایشنامه نویس منحصر به فرد است و برخی او را بزرگترین نمایشنامه نویس تاریخ می دانند. با این حال، بسیاری از حقایق زندگی او مبهم است. پدرش از صاحب منصبان دیوانی بود که گویا بعدها با مشکلات مالی مواجه شد و مادرش، فرزند زمین داری نسبتا...
دسته بندی های کتاب کشکول ششدانگ شکسپیر
قسمت هایی از کتاب کشکول ششدانگ شکسپیر (لذت متن)
به عقیده بسیاری از شکسپیر شناسان، لیرشاه از نظر ادبی در کنار تراژدی هملت، از برترین نمایشنامه های شکسپیر است. شکسپیر این اثر را در دوران اوج نبوغ قدرت هنری خویش نوشته است. گویا آن را از داستان های کهن قوم سلت گرفته و با استادی و چیره دستی تمام با داستان دیگری به هم آمیخته و بدین گونه اثری بدیع پدید آورده است. لیرشاه پادشاه کهن سال انگلستان، قلمرو خویش را بر اثر سادگی و سبکسری به دو دختر چاپلوس و ناسپاس خود می بخشد و دختر کهتر خود را که از تملق و مداهنه پرهیز دارد از این بخشش محروم می کند اما این دو دختر چنان با پدر خود بدرفتاری و گستاخی می کنند که او دیوانه وار در میان طوفانی سهمگین سر به بیابان می نهد. این قسمت از نمایشنامه نقطه اوج هیجان و بحران داستان است و پرتو درخشان نبوغ شکسپیر را به وضوح تمام نشان می دهد. سرانجام لیرشاه، پیکر بی جان دختر کهتر خود را که به دست گماشتگان خواهرانش از پای در آمده است در آغوش می گیرد و از رنج زندگی برای همیشه رهایی می یابد. و اینگونه بود که زندگانی طولانی و پرنشیب و فراز لیرشاه نیوکار، با غم و اندوه و ناامیدی بسر آمد. اما اگرچه به نظر می رسید او همه چیز را از دست داده، این نبرد خیلی خیلی هم بیهوده و بی حاصل نبود زیرا دو دختر بی رحم و بدجنس او و همین طور ادموند جاه طلب خبیث، به سزای عملشان رسیدند و به درک واصل شدند؛ تاج پادشاهی نصیب دوک آلبانی گشت و او پادشاه همه انگلستان شد. ادگار هم بعد از مرگ پدر کور و پیرش، حاکم گلوسستر شد و دوک آلبانی با لرد نیک نفس کنت، به خوبی و خوشی مشغول اداره امور شدند و انگلستان بار دیگر سرزمین ثروت و نعمت و آرامش شد.

به عقیده بسیاری از شکسپیر شناسان، لیرشاه از نظر ادبی در کنار تراژدی هملت، از برترین نمایشنامه های شکسپیر است. شکسپیر این اثر را در دوران اوج نبوغ قدرت هنری خویش نوشته است. گویا آن را از داستان های کهن قوم سلت گرفته و با استادی و چیره دستی تمام با داستان دیگری به هم آمیخته و بدین گونه اثری بدیع پدید آورده است. لیرشاه پادشاه کهن سال انگلستان، قلمرو خویش را بر اثر سادگی و سبکسری به دو دختر چاپلوس و ناسپاس خود می بخشد و دختر کهتر خود را که از تملق و مداهنه پرهیز دارد از این بخشش محروم می کند اما این دو دختر چنان با پدر خود بدرفتاری و گستاخی می کنند که او دیوانه وار در میان طوفانی سهمگین سر به بیابان می نهد. این قسمت از نمایشنامه نقطه اوج هیجان و بحران داستان است و پرتو درخشان نبوغ شکسپیر را به وضوح تمام نشان می دهد. سرانجام لیرشاه، پیکر بی جان دختر کهتر خود را که به دست گماشتگان خواهرانش از پای در آمده است در آغوش می گیرد و از رنج زندگی برای همیشه رهایی می یابد. و اینگونه بود که زندگانی طولانی و پرنشیب و فراز لیرشاه نیوکار، با غم و اندوه و ناامیدی بسر آمد. اما اگرچه به نظر می رسید او همه چیز را از دست داده، این نبرد خیلی خیلی هم بیهوده و بی حاصل نبود زیرا دو دختر بی رحم و بدجنس او و همین طور ادموند جاه طلب خبیث، به سزای عملشان رسیدند و به درک واصل شدند؛ تاج پادشاهی نصیب دوک آلبانی گشت و او پادشاه همه انگلستان شد. ادگار هم بعد از مرگ پدر کور و پیرش، حاکم گلوسستر شد و دوک آلبانی با لرد نیک نفس کنت، به خوبی و خوشی مشغول اداره امور شدند و انگلستان بار دیگر سرزمین ثروت و نعمت و آرامش شد.