نام غزالی برای خوانندگان آثار او یادآور فقیه مشهور و پرنفوذ عصر سلجوقی است و خواننده از طریق نام او می تواند وجه خاصی از وجوه گفتار را در ذهن خود ترسیم کند، زیرا «نام پدید آورنده بر خلاف سایر اعلام از درون گفتار بیرون نمی آید تا به شخص برونی و واقعی ایجاد کننده آن برسد بلکه همواره حاضر است و حدود و ثغور متن را تعیین و وجه وجودی آن را نمایان می کند یا دست کم به اشاره، حکایت از آن دارد» اما پس از بررسی نامه های غزالی با وجه دیگری از این شخصیت رو به رو می شویم و متوجه نشانه هایی می گردیم که به نقاط تاریک تاریخ پرتو می افکند. می دانیم که در سراسر تاریخ رفتار حاکمان با مردم عادلانه و منصفانه نبوده است اما با وجود قدرت نامحدود و خودکامگی خداوندان قدرت گاه افراد بشر دوستی پیدا می شدند که خود را متعهد می دانستند و بر قدرتمندان خرده می گرفتند و آنان را از ستم و بی احترامی به ارزش و مقام انسانی بر حذر می داشتند. در نامه های غزالی نیز نوعی تعهد وجود دارد، اگرچه او در دوره حیات خود در آفاق و انفس سیر کرد و سرگردان اندیشه های گوناگون شد اما به نظر می رسد که سرانجام با فرا رسیدن دوران پختگی و کمال نفس، در دوره سوم زندگی، با وجود تمام انتقادهایی که به تندروی های او شده، زندگی عادی را انتخاب کرده و به سمت مردم رفته است. غزالی که سلطان را سایه خدا بر روی زمین قلمداد می کرد، سلطنت را موهبت الهی می دانست و با همین سخنان، سلاطین ستیزه جوی سلجوقی را که از ظلم به مردم جان می گرفتند تایید می کرد…