اشتر اندیشید که اگر از آن چه صورت حال است، [شمّه ای] بنمایم، انتفاض عهد و انتکاث آن عقد کرده باشم که با خرس بسته ام و وزر آن در گردن من بماند و اگر به گناهی که ندارم، اعتراف کنم، ملک هرچند قلم صفح درکشید و صحیفه ی جرم را ورق باز کرد، چهره عفو او را به خال عصیان خویش موسوم کرده باشم و روی حال خود را به سواد خجلت سیاه گردانیده و در زمره ی گناه کاران منحصر شده؛ لیکن، همان بهتر که این شین، بر روی کار خویش نشانم و گناه او، بر خود بندم؛ تا رفیقی که بر حسن سیرت و احکام سریرت و وفای عهد موافقت و ابقای حق مرافقت [من] اعتماد داشته باشد، گرفتار نگردد.