بر اساس نظر ابنعربی هنر در وجود انسان در دو عرصه خود را عیان میکند و انسان در این دو عرصه میتواند اثر هنری خلق کند. این دو عرصه عبارتند از هنر بیرونی، یعنی چیزی که ما به عنوان آثار هنری میشناسیم و هنر درونی، یعنی آثاری که در دورن انسان خلق میشود. آیا هنر درونی یک تعبیر پارادوکسیکال نیست؟ چگونه میشود هنر درونی باشد؟ نصرالله حکمت در کتاب ابن عربی به این پرسش پاسخ میدهد. او بر خلاف بسیاری از کسانی که معتقدند در حوزه فلسفه و عرفان اسلامی بحث مستقلی درباره هنر نبوده اعتقاد دارد که ابنعربی در کتاب فتوحات مکیه بحث اختصاصی درباره هنر داشته است. البته کلید واژه این بحث صنعت است. بنابراین مباحثی که ابنعربی در فتوحات خود زیر عنوان صنعت بحث کرده همه درباره هنر به معنای خاص کلمه است. در اینجا صنعت به مانند واژه تخنه در یونان باستان است. او همچنین در متن به مبحث ظهور و تجلی در کلام ابنعربی میپردازد و اظهار میکند حقیقت هستی یک چیز است اما کثرات عالم نتیجه ظهور و تجلی امر واحد است. در این بین تفاوت بین ظهور و حضور نیز نکته مهمی است که برای نخستین بار توسط حکمت مطرح شده است. بدون توجه به این تفاوت در برخی اوقات غلط انداز است به عنوان مثال دین و ایمان از سنخ حضور است و نه ظهور چرا که ایمان یک امر درونی است. اگر در جامعهای اصرار بر ظهور ایمان کنیم جامعهای متظاهر به ایمان خواهیم داشت که بسیار خطرناک است. هنر بر خلاف ایمان از سنخ ظهور است. به عنوان مثال ملاک مشخص شدن هنر یک هنرمند آشکار شدن هنر اوست. او همچنین به تفسیر هنر درونی از منظر ابنعربی میپردازد و بر آن است که در عرفان ابنعربی مطرح میشود که انسان عکس خداست و اساسا آفرینش عکس است. عالم عکس حقیقت هستی است که در آینه عدم افتاده است. بنابراین انسان هم به عنوان یکی از موجودات عالم مشمول این قاعده است. تمام موجودات این عالم عکس کمالات خداوند هستند و انسان یکپارچه تمام کمالات حقتعالی را در وجود خود دارد. عکس خداوند بودن احکامی دارد. تصویر ما در آینه عکس است و به عنوان مثال دست راست ما دست چپ تصویر در آینه است. مساله عکس خدا بودن انسان نیز به همین گونه است. خداوند در ذات خود واحد و ثابت است، اما ظهورات و تجلیات خداوند که این عالم است، متغیر، ناآرام و بیقرار است. در تجلی و ظهور خداوند تغییر و غوغا است. انسان عکس خداست یعنی آدمی در درون خودش غوغایی دارد اما ظاهرش آرام و ثابت است. به بیان ابنعربی خداوند با هنرنمایی در پهنه هستی آشکار شده است. هنر الهی ظهور است و عالم عرصه خلاقیت الهی و هنرنمایی حق است. هنر بیرونی در انسان که از سنخ ظهور است جنبه خلیفه الهی انسان را مشخص میکند. یعنی همانگونه که خداوند در عالم دست به هنرنمایی زده و با صناعت موجودات را خلق کرده انسان نیز با اثر هنری آشکار شده و ظهور میکند اما همه وجود انسان با اثر هنری آشکار نشده و برخی از وجوه آن در عین ظهور و آشکارگی پنهان میشود. مخاطب هیچگاه غوغای درون هنرمند را در اثر هنری نمیتواند ببیند. اثر هنری بیش از آنکه مظهر هنرمند برای دیگران باشد مظهر هنرمند برای خودش است. بر این اساس همانگونه که خداوند در پهنه هستی خودش را مشاهده میکند هنرمند نیز در اثر هنری خود را میبیند. هنر درونی از منظر ابنعربی این است که انسان با دمیدن روح عبادت در عمل عبادی بتواند زمینه پذیرش خودش در جامعه را ایجاد کند. اثر هنری میتواند زیبابینی را در جامعه به وجود بیاورد و نه زیباییشناسی. زیباییشناسی امر معقول است و به درد مجامع آکادمیک و بحث و جدل میخورد. آنچه در عرفان و سنت ما وجود دارد، زیبابینی است و نه زیباشناسی. از نظر ابنعربی هنر درونی این است که بتوان چشمها را به زیبابینی هدایت کرد.
کتاب ابن عربی