و اما اقبال این حقیقت جهلیه، به واسطۀ محدودیّت و غلبۀ احکام کثرت و سوائیّت، صورت نگیرد و چون حقیقت عقلیه از تعیّنات سوائیّه عاری و بری است، ظلمت ماهیّات را در آن تصرفی نیست و نور جمال جبروت بر نکته سودای خلقی غلبه و قهر دارد؛ از این جهت از رجوع به حقیقت غیبیّه و فنای در حضرت لاهوت امتناعی ندارد، به خلاف حقیقت وهمیّه که به واسطۀ اشتباک آن با ظلمات ماهیّات و تعیّنات متکثره و اعتناق آن با اعدام و تحدّدات متشتّته از ساحت قرب ازلی و آستان قدس سرمدی، بعید و از فنای در آن حضرت، مهجور است؛ پس لیاقت قبول این اشراق نوری و فیض سرمدی و استعداد ایتمار به این امر الهی را ندارد. پس، از مقام مقدس اولیای قرب، دور و از محضر مکرم اصحاب معرفت، مهجور است. امّا ادبار عقول جزئیّه عبارت است از: توجه آنها به کثرات و اشتغال به تعیّنات، برای اکتساب کمال و ارتزاق روحانیّ و ترقیات باطنیّه روحیّه، که بدون این وقوع در کثرت صورت نگیرد. و این به یک معنی، خطیئه آدم یا یکی از معانی خطیئه آدم علی نبینا وآله و علیه السلام است؛ زیرا که آدم علیه السلام در تحت جذبۀ غیبیّه اگر مانده بود، و در آن حال فنا و بی خبری که بهشت دنیا به آن معبر است باقی می ماند، از تعمیر عالم و کسب کمالات ملکیّه، آثاری نبود. پس به واسطۀ تسلط شیطان بر او، توجه به کثرات حاصل شد و از درخت گندم، که صورت دنیا در عالم جنت است، تناول نمود. پس از آن توجه، باب کثرت مفتوح و راه کمال و استکمال، بلکه باب کمال «جلا» و «استجلا» باز شد.