رمان «دلقک» نوشته هدی حدادی مکاشفههای شاعرانه از زندگی یک دلقک دوست داشتنی است. رمان به شکل گیری یک رابطه دوستانه در زندگی دو دختر، یکی دانشجو و در حال تحصیل و دیگری ترک تحصیل کرده و مجهز به علوم ویژه دلقک ها می پردازند که در ابتدا غیر عادی جلوه می کند، اما رفته رفته باور پذیری می شود. ماجراهای رمان دلقک درباره مقطعی از زندگی یک دختر دانشجو (نگار) است که یک روز در ایستگاه اتوبوس با دختر نوجوانی برخورد می کند و به دلیل همین اتفاق به ظاهر ساده، دختر نوجوان رفته رفته وارد زندگی نگار شده و باعث اتفاقات بعدی می شود. نگار به مرور متوجه میشود دختر نوجوان از خانواده دلقکها و تنهاست. (پدر و مادر دختر برای کار به جنوب رفتهاند) نگار در ابتدای برخورد خود با دختر نوجوان، به واسطه رفتارهای عجیب و ناآشنای او، با وی برخوردی سرد و حتی خشن دارد که همین مسئله در ادامه باعث رجوع دوباره وی به طرف دختر نوجوان میشود. او دختر را به دور از چشم همسایهها و به ویژه عمه خود که او هم در همسایگی نگار زندگی میکند، به آپارتمان کوچک خود می برد و بعد از مدتی این پنهان کاری فاش می شود و رابطه صمیمانهای بین دختر دلقک و عمه نگار شکل می گیرد. بقیه همسایهها هم به مرور دختر غریبه را در جمع خود می پذیرند و همین مسئله باعث اتفاقات تازهای در این مجتمع محل زندگی نگار می شود. نگار هم رفته رفته به رفتارهای دختر انس می گیرد و وابسته میشود که در پایان با رفتن او، جای خالی وی را به شدت حس می کند. رمان دلقک در سه فصل «پاره پورههای دو روز اول»، «پاره پورههای دلقک بودن» و «پاره پورههای همسایگی» تنظیم شده که همین عناوین گویای تقسیم بندی بخشهای کلیدی در داستان است.
کتاب دلقک