بیرون از حادثه ایستادن تضمین امنیت و سلامت نیست. ربطی به این ندارد که کجای تاریخ ایستادهای؛ حادثه کار خودش را میکند. چنگ میاندازد و یقهات را میگیرد و سرت را میکوبد به طاق. گیجی و گنگی سایه میشود و تمام عمر دنبالت میآید. شهربهشهر و خیابانبهخیابان و کوچهبهکوچه همپایت میشود و آخر سر، میان طبقات و راهپلهی ساختمانی که ردی و نشانی روی نقشه ندارد، همهات را فتح میکند. این، روایت متقاطع سه داستان است که آدمهاش از سه جای تاریخ زخم خوردهاند و هنوز هم صدای نفسهاشان از این ساختمان میآید.
کتاب حالا دقیقا نیمه شب است