جسدی در یک پیاده رو پیدا می شود. این موریس مارسیا، مالک ساردین، یک رستوران شیک است که توسط روشنفکرهای برجسته جامعه، دنیای هنر و دنیای اموات حمایت می شود.
بازرس لوئیس که در منطقه پیگال کار می کند، یک خبرچین دارد که اغلب از طریق تلفن و بدون پرداخت پول به او در مورد جنایات اطلاع می دهد. به نظر می رسد که مخبر او همه چیز را در مورد قتل می داند.
کتاب "مگره و خبرچین" یکی از معماهای فوق العاده است که با تعلیقی منحصر بفرد خواننده را مجذوب خود می کند. این کتاب توسط "عباس آگاهی" با فارسی برگردانده شده است. عباس آگاهی در این ترجمه تلاش کرده است لحن و ریتم رویدادی که نویسنده اصلی در کتاب خود ارائه داده است را حفظ کند. این اثر در سال 1400 توسط نشر "موسسه فرهنگی هنری جهان کتاب" روانه بازار کتاب شده است
تازه ساعت نه صبح بود اما هوا حسابی گرم بود. مگره کتش را در آورده بود و همان طور که داشت بسته پستی اش را با بی حالی باز می کرد، مرتب از پنجره به برگ های بی حرکت درخت های خیابان اوفور و به رود سن نگاه می انداخت که مثل ابریشم آرام و صاف بود. ماه اوت بود. لوکاو لاپوئانت، همراه با بیش از نیمی از بازرس های اداره مرکزی پلیس، به تعطیلات رفته بودند. ژانویه و تورنس در ماه ژوئیه به تعطیلات رفته بودند و مگره هم تصمیم داشت بیشتر سپتامبر را در خیابان مونگ - سور - لوآر در خانه ی قدیمی اش بگذراند که مثل خانه ی کشیش ها بود. تقریبا یک هفته ای می شد که هر روز، نزدیک غروب تندبادی کوتاه اما شدید، همراه بارانی شلاقی، مردم توی خیابان را به سمت سرپناهی زیر ساختمان ها فراری می داد. این تندبادها گرمای جهنمی روز را برطرف می کرد و شب های خنکی که پس از آن ها می رسیدند با خود آرامش می آوردند.