"فراموشی، به یاد آوردن، فراموشی، به یاد آوردن، هذیان غریبی است، دیدم ما همیشه در همین هذیان زندگی کرده ایم، همیشه همیشه دیر رسیده ایم که همیشه در خواب مانده ایم." صدای شکستن... می شکند انار... می جهد خون انار ... حبه های سرخ می چرخند در هوا ... می نشینند حبه ها ... می نشینند خون انار... سپید... سرخ... سرخ... بادی خاموش می کند روشنایی شمع ها... .
کتاب نمایشنامه روایت عاشقانه ای از مرگ