با پیرنگی چندلایه، و پیچ و خم های غیرمنتظره ی پرشمار.
تریلری عالی برای بیدار نگه داشتن شما در شب.
قبل از این که این داستان پر پیچ و خم به پایان برسد، غافلگیری های زیادی رخ می دهد.
هوا خیلی دم کرده و گرم بود. آسمان هم غبارآلود و پر از حشرات ریز و درشت بود. آهن های پل هوایی که داشتیم از رویش رد می شدیم تا به ایستگاه کثیف آن طرف خیابان برسیم، زیر پاهایمان تلق تلوق می کرد. از آن بالا، ون های مسافربری و ماشین های بارکش، بی اعتنا، از کنار همدیگر عبور می کردند.
سفری نیم ساعته. خاک بیشتر جاهای «گریتن» کم قوت و ضعیف بود و بنابراین وقتی از شیشه های اتوبوس بیرون را نگاه می کردی، همه جا یکنواخت و کسل کننده بود. بیشتر خانه ها خالی از سکنه شده بود.
من خودم چیزی نمی خواستم جز این که روزی بتوانم برای همیشه از این جا بروم. بروم و دیگر هیچ وقت هم برنگردم. اما تصور کردنش هم سخت بود، چون جاذبه ای عجیب داشت و هر چیزی روی زمین می افتاد، همان جا می چسبید. این درباره ی مردم هم صدق می کرد.
پرش مداوم از زمان گذشته به حال و برعکس،میتونه بزرگترین ایراد این کتاب باشه بطوریکه در فصالهای ابتدایی کتاب ممکنه حتی اسامی افراد رو نتونیم به خاطر بسپاریم.اما خب این روشی کاملا خودخواسته و هوشمندانه از جانب نویسنده هست که پایان داستان رو بدون اینکه مارو به تفکر و کنجکاوی وادار کنه در اختیار ما قرار نمیده.راستش اوایل داستان این شیفت شدنهای بین حال و آینده من رو کمی آشفته کرد اما بعد از چند فصل متوجه شدم هیجان ایجاد شده و کنجکاوی در ذهنم ناشی از همین شیفت شدن هاست.بطوریکه باعث شد من در طول 10 روز این کتاب رو تموم کنم و با اینکه پایان قابل حدسی داشت اما از معماها و سوپرایزهای حین داستان بسیار لذت ببرم.پیشنهاد من این هست که برای جذابیت و هیجان بیشتر موسیقی متن مناسبی رو درحین مطالعه گوش کنید😅
زیاد خوب نبود خسته کننده بود من این کتاب رو ۵ ماه طول کشید تا تمام کردم چون باب میلم نبود