"ریتا" و "خوزه" که هردو کارگران کافه هستند مشغول بحث و مجادلهاند. خوزه از ده سال پیش، تاکنون که سی و سه ساله است، سی و سه بار از ریتا خواستگاری کرده و هربار پاسخ منفی شنیده است. او سعی دارد علت مخالفت ریتا را دریابد و با او به تفصیل سخن میگوید، اما دختر که منتظر شاهزاده رویاهایش است و درست به همین دلیل، بارها از همسران پیشینش جدا شده، حتی با دیدن سند مالکیت کافه که به نام خوزه است، به هیچوجه راضی نشده و در پایان شب، کافه را به قصد منزل مادری خودش ترک میکند. نمایشنامه حاضر، «امپراطویس اصطبل» نام دارد و با حضور دو شخصیت «ریتا» و «خوزه» و در فضایی همچون کافهای خارجی قابل اجرا است. مجموعه حاضر علاوه بر این نمایشنامه دربردارندۀ نمایشنامهای دیگر با عنوان «بازی زندگی» است.
کتاب امپراطوریس اصطبل و بازی زندگی