و آنک بردیاست
بر تنش پرنیان
بر نهاده سر بر سنگ و کف در کف
غرقابه ی خوناب
چنان نرم و سبک بار،که نه هیچ نسیم،که نه هیچ توفان بی پایابی
بر چهر سیماب گونش خم نیفگند.
آنک تویی و تنها تو
خفته در تنت برای ابد.
نه شرار آتش اسپنت همسفر است
نه دخمه ی سنگسر
نه امواج دریا
نه بادهای ناهمنورد
نه مهربان مادر
و نه من، اردشیرشاه
و نه هیچ کس.
پرند فگنده بر سراسر خون آلود
بر بی شکل تر
بر بردیا