و آنک بردیاست بر تنش پرنیان بر نهاده سر بر سنگ و کف در کف غرقابه ی خوناب چنان نرم و سبک بار،که نه هیچ نسیم،که نه هیچ توفان بی پایابی بر چهر سیماب گونش خم نیفگند. آنک تویی و تنها تو خفته در تنت برای ابد. نه شرار آتش اسپنت همسفر است نه دخمه ی سنگسر نه امواج دریا نه بادهای ناهمنورد نه مهربان مادر و نه من، اردشیرشاه و نه هیچ کس. پرند فگنده بر سراسر خون آلود بر بی شکل تر بر بردیا