... زیر آب، هوا گرم بود. عین آب شمال، پر از حباب نبود. با خودم فکر کردم و دیدم چقدر خوبه تا وقتی که من زیر آبم، بابام با یه پری روی هم بریزه و بره تو اعماق آب. آخه شنیده بودم پریا اون زیرزیرا، ته آب، زندگی می کنن، به گوشاشون مروارید می زنن، پوستشون بوی گل می ده، نخودی می خندن؛ از اون خنده هایی که دل آدم می ریزه، از اونایی که نه بچه گونه اس، نه زنونه...