کتاب تردید

Tardid
کد کتاب : 61992
شابک : 978-9642837038
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 77
سال انتشار شمسی : 1386
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
قسمت هایی از کتاب تردید (لذت متن)
اذان گفتند، غروب شد، تاریک شد، تاریکی، تاریکی، تاریکی... دوباره اذان گفتند و در نهایت صبح شد. تمام این مدت را بیدار بود. خودش هم نمی دانست که چرا، نمی دانست دقیقا چه می کند. فقط بیدار بود. بیداری برایش یک عادت و شاید جزیی از زندگیش به حساب می آمد. بیداری از کجا شروع شد؟ تاریخ دقیقش را نمی دانست. اما اولین بار را کاملا به خاطر می آورد. اولین بار خیلی سخت بود. گرچه آن زمان می دانست که چکار می کند. اولین شب انتظار می کشید. از شرکت برگشته و تمام کارهای روزانه را انجام داده اما هنوز فربد نیامده بود. نگران شد و بارها زنگ زد. یک بار در دسترس نبود، یکبار خاموش بود، یک بار اشغال می زد تا اینکه گوشی را برداشت. تو بخواب من کمی دیر می آیم، اما او نخوابیده بود کمی به حساب های شرکت رسیدگی کرده و کمی مطالعه کرده بود. حدود۵ صبح وقتی اذان می گفتند فربد هم آمد. تقریبا به آغوشش پرید، او را نوازش کرد، پرسید چه اتفاقی افتاده است. از نگرانی ها و دلواپسی هایش گفت، حرف زد، التماس کرد، گریه کرد اما هیچ نتیجه ای نداشت، فربد به هیچ کدام از سوال هایش جوابی نداد فقط او را نوازش و زمزمه کرد خیلی خسته ام و خوابید. اما او می خواست تصمیم بگیرد در خانه بماند یا به شرکت برود، خواب آلوده و خسته بود اما در شرکت به هیچ کس چون او اعتماد نداشتند. اگر نمی رفت تمام حساب ها می خوابید سعی کرد دو ساعت باقی مانده را بخوابد اما بی فایده بود، وقتی فربد از جا بلند شد، لباس پوشید و رفت او نیز چشم هایش را باز کرد. چرا فربد حرفی نمی زد. تمام آن شب را کجا بود؟ همین طور تمام شب های بعد را؟