کتاب عقرب ها; کتاب عقرب ها

کتاب عقرب ها

Scorpions

کد کتاب : 62300
مترجم :
شابک : 978-6222441388
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 200
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1988
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 19 اردیبهشت

نامزد مدال نیوبری در سال 1989

نامزد جایزه کتاب گنبد طلایی ورمونت در سال 1990

معرفی کتاب عقرب ها اثر والتر دین مایرز

این کتاب، از سری داستان های نوجوانان آمریکایی، نوشته (والتر دین مایرز) و ترجمه شده به قلم شیوای (شیدا رنجبر) بوده که توسط انتشارات پیدایش‌ تهیه و روانه بازار شده است.
والتر دین مایرز
والتر دین مایرز (12 آگوست 1937 - 1 ژوئیه 2014) نویسنده کتاب های کودک و نوجوان بود که بیشتر به دلیل ادبیات نوجوانان شناخته می شود. وی در مارتینزبورگ ، ویرجینیا غربی متولد شد ، اما در هارلم نیویورک بزرگ شد. کودکی سخت او را به سمت نوشتن سوق داد و معلمان مدرسه او را با این روش به عنوان راهی برای ابراز وجود تشویق می کردند. او بیش از صد کتاب از جمله کتاب های مصور و داستان نوشت. وی پنج بار برنده جایزه Coretta Scott King برای نویسندگان آفریقایی-آمریکایی شد.
دسته بندی های کتاب عقرب ها
ادبیات آمریکا
ادبیات کودک و نوجوان
دهه 1980 میلادی
رمان
جشنواره فروش (30 درصد تخفیف)
کتاب نوجوان
قسمت هایی از کتاب عقرب ها (لذت متن)
جمال به ساعت روی دیوار نگاه کرد. نزدیک ده و نیم بود. خواست از ساسی بپرسد تکالیف مدرسه اش را انجام داده یا نه، ولی تغییر عقیده داد و دوباره خیابان را نگاه کرد. سر خیابان مرد لاغری به تیر چراغ برق تکیه داده بود. جمال مرد را تماشا کرد که کم کم دولا شد، بعد دوباره صاف شد. می دانست مردک معتاد آن قدر دولا و راست می شود تا این که خوابش می برد و می افتد. رویش را برگرداند و دیگر نگاهش نکرد. ساسی داشت برنامه ی مسخره ای را تماشا می کرد. تلویزیون شان خوب بود ولی برنامه ها خیلی مسخره بودند. اگر کار پیدا می کرد یکی از آن دستگاه های ویدئو می خرید، بعد با ماما می رفتند فیلم کرایه می کردند. فکر کرد وقتی پول هایش را جمع کرد چطوری به ماما بگوید برای دستگاه ویدئو پول دارد. شاید هم نمی گفت، می رفت یکی برایش می خرید و یکدفعه می آورد خانه. نزدیک ساعت یازده ساسی همان جا روی مبل خوابش برد. جمال از جلو پنجره بلند شد و رفت کنار خواهرش نشست. مامان اگر بود می گفت ساسی را بیدار کند و بگوید توی تختش بخوابد. ولی جمال این کار را نکرد. چون نمی خواست تنها باشد و...