چگونه مولوی، مولوی شد؟ این را من از دو جهت می گویم: -یکی این که چگونه مولوی متحول شد؟ به قله ای از روشن بینی رسید که سرمشق و هدف همه ی عارفان عالم است؛ همه ی کسانی که می خواهند زندگی به نسبت راحت و آسوده ای داشته باشند، عاشق باشند. این روند چطور و چگونه اتفاق افتاد؟ آیا همه ی ما می توانیم این تحول (هم در حوزه ی فکر و هم در حوزه ی رفتار) را از سر بگذرانیم؟ شرایطی لازم دارد؟ آموزگاری می طلبد که ما را بشوراند و برانگیزاند؟ استعدادهای ما را از قوه به فعل درآورد؟ بتواند ظرفیت و پتانسیل ما را تشخیص بدهد؟ -دیگر این که چطور مولوی این گونه در جهان استقبال و اقبال پیدا کرده است؟ یعنی این شدن هم چنان ادامه دارد. رمز و راز محبوبیت و مقبولیت مولوی پس از نزدیک به هشتصد سال در چیست؟ چطور فرهنگ های دیگر با زیر ساخت های متفاوت، هم به او توجه می کنند، آن هم توجهی حیرت انگیز و هم تعالیم او را می خوانند. در کلام مولوی چیست که این گونه همه را از خود بی خود می کند؟ به واقع همه را از «خود» یعنی از «نفس» در صورتی که در آن عمیق بشوند، خلاص می کند.