یک بار نمراتم بد شده بود. از آقایی خواستم بیاید به جای پدرم کارنامه امرا بگیرد. او هم قبول کرد! وقتی کارنامه را گرفت و نگاهی به نمراتمم انداخت، محکم خواباند زیر گوشم و گفت: این چه .ضع درس خواندن است بچه؟ بعد، کمربندش را درآورد و در حیاط مدرسه به دنبالم افتاد. من بدووو او بدووو! و...