عکسی چیزی از خودت بفرست/ هوا برای نفس کشیدن می خواهم/ و سعی می کنم خیابانی باشم/ خیلی طولانی/ خیلی خلوت
جز این شاخه های شکسته/ هیچ نسبتی با تو ندارم/ تو آن قدر فروتنی که اگر باران ببارد گل می شوی/ چشم هایت مزار/ و دست هایت پنجره ی فولاد -ملایم و غمگین-/ شفاخانه اما دریا بود/ که ماهی قرمز را کشت
عزیزم/ شام را حاضر کن/ من اینجا هستم/ مثل علامتی در جزوه هایت/ مثل دردی در دفترچه ی بیمه ات/ یا خبری خوش در برگه ی آزمایشت/ و برای غمگین شدن/ دوباره تو را انتخاب کرده ام
واقعا نوشتههای بسیار زیبایی دارن جناب صفا