کتاب روزهای بی پایان

Days without end
کد کتاب : 667
مترجم :

شابک : 978-600-117-185-7
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 128
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 1934
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

یوجین اونیل برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 1936

یوجین اونیل برنده ی جایزه ی پولیتزر نمایشنامه در سال های 1920-1922-1928و1957 شده است.

معرفی کتاب روزهای بی پایان اثر یوجین اونیل

کتاب روزهای بی پایان، نمایشنامه ای اثر یوجین اونیل است که برای اولین بار در سال 1934 به انتشار رسید. قهرمان سختی کشیده ی این نمایشنامه، در کودکی، یک مسیحی کاتولیک مقید و دین دار بوده و پس از مرگ والدینش، ایمانش را از دست می دهد. او با گذشت زمان، سوسیالیست، کمونیست و خداناباور می شود و با زنی ازدواج می کند که قبلاً ازدواج نامطلوبی داشته اما اکنون به او ایمان کامل دارد و در کنارش احساس خوشبختی می کند. اما اهریمن سیاهی که درون مرد کمین کرده، ترسی عجیب در او ایجاد می کند؛ ترس از دست دادن آرامش کنونی، همسرش و عشقی که به نوعی دین و مذهب او شده است. این ترس اهریمنی به این سادگی ها او را رها نخواهد کرد و خانه، زندگی، خودش و همسرش را تا آستانه ی نابودی پیش خواهد برد.

کتاب روزهای بی پایان

یوجین اونیل
یوجین گلدستون اونیل، زاده ی 16 اکتبر 1888 و درگذشته ی 27 نوامبر 1953، نمایشنامه نویس آمریکایی و برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات بود.اونیل در هتلی در منهتن نیویورک به دنیا آمد. او برای گذراندن دوران مدرسه، به مدرسه ی شبانه روزی و کاتولیک سنت آلویسیوس فرستاده شد و در آنجا، شرایط سختی داشت و تنها با خواندن کتاب های مختلف به آرامش می رسید.اونیل یک سال در دانشگاه پرینستون حضور یافت اما به دلایلی نامشخص، تحصیلات خود در این دانشگاه را رها کرد.اونیل پس از بهبودی از بیماری سل در سال 1912 تصمیم گرفت تا به ...
نکوداشت های کتاب روزهای بی پایان
A deeply satisfying play.
نمایشنامه ای عمیقا رضایت بخش.
Danville

A beautiful theatrical work.
یک اثر نمایشی زیبا.
Rotm Books

In "Days without End," O'Neill has tackled the most serious problems of existence.
اونیل در «روزهای بی پایان» به جدی ترین مسائل و مشکلات هستی پرداخته است.
McGreevy

قسمت هایی از کتاب روزهای بی پایان (لذت متن)
لاوینگ: پس فقط در بخش آخر است که باید از تخیلت استفاده کنی؟ چگونه می خواهی این داستان جذاب را تمام کنی؟ با توجه به ذات مضحک قهرمانت، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ جان: او جرأت اعتراف کردن را دارد و همسرش هم کینه ای نیست.

پس دوباره همه چیز به آن برمی گردد؟ کابوس آشنا و قدیمی ات! ای احمق بیچاره ی خرافاتی! چیزی که همیشه بهت گفته ام را دوباره می گویم: هیچ چیز وجود ندارد، نه چیزی برای امید داشتن، نه چیزی برای ترسیدن، نه شیاطین و نه خدایان، هیچ چیز!

زمانی در زندگی هر انسانی فرا می رسد که یا باید خدا را به عنوان یک دوست در کنار خود داشته باشد و یا این که اصلا هیچ دوستی نداشته باشد، نه حتی خودش. چه کسی می داند؟ شاید تو الان در آستانه ی آن زمان قرار گرفته باشی.