گاهی خوشبختی آنقدر به ما نزدیک است که میتوان بندبند وجود آن را لمس کرد یا اینکه میشود عطر ملایم آرامش را در رگههای زندگیمان گنجاند. حتی قدرت این را دارد که یک لبخند بیدلیل و از ته قلب را در صورتمان جای دهد؛ اما یک غرور، یک اشتباه کوچک و یا یک بیراهه میتواند سایه سنگین و شوم خود را بر این خوشبختی بگستراند و تازه آن زمان است که چشم باز میکنیم و میبینیم، نه خبری از آن آرامش دلگرم کننده هست و نه از آن همه عشق که روزی جاودانه میپنداشتیمش. بیراههای در شب قصهای است از قدر ندانستنها، از نتایج شکست غرور مردانه، از ندیدنها و نخواستنها، از به بازی گرفتن زندگی و احساسات و...
کتاب بی راهه ای در شب