گلوریا: من چی کار کنم ابراهیم؟ ابراهیم خان: برو.. برو گلوریا.. برو یه کاری بکن.. برو خونه بایست جلو آینه یا یه کاغذ و قلم بردار و بشین رو زمین، بشین پشت میز یا تو بالکن رو به آسمون، رو به ساختمونا. برو تو کوچه و به همه سگ های ولگرد و گربه های لاغر غذا بده. برو دست به یه کاری بزن. برو همه لباس قدیمی ها و عتیقه ها رو بریز دور.. بذار ببرنشون. به همه آدما اجازه بده رو کاناپه سبزه بشینن. برو وصل شو به دنیای مجازی و واقعی. هرچیزی رو که بهش معتقدی رو به اشتراک بذار.. بذار شنیده بشی، خونده بشی، نقش داشته باش تو حال و کار جهانت.. برو همه خیابونا رو پیاده گز کن. برو همه معتادایی که تو جوبا می خوابن رو و همه زنایی که کنار جاده می ایستن رو نگاه کن. برو با همه کسایی که با تو فرق دارن، حرف بزن. از اون خونه از اون دیوارا، بزن بیرون. برو تو هوای ازاد نفس بکش.