این لباس تنگ زندگی که اندام را می فشارد باید از تن خارج ساخت، این بار سنگینی عمر که کمر را می شکند باید به دره نیستی پرتاب نمود، این جام تلخ و زهرآگین حیات که حلق و دهان را می سوزاند باید به قبرستان فنا پاشید.
اصلا کدام زندگی؟! چه عمری؟! چه حیاتی؟ وقتی چرخ حوادث بر طبق آمال و آرزوی انسان گردش نکند و کسی نتواند به امیال خود عمل نماید. زندگی خوابی بیشتر نیست. باید با یک ضربت سخت به افسانه موحشی و نامربوط این خواب خاتمه داد و بساط مسخره این قضایای مهیب و مبهم را در هم پیچید!