کتاب مجموعه کتابهای سعادت

Ketabhaye Saadat
کد کتاب : 73930
مترجم :
شابک : 978-9640679609
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 269
سال انتشار شمسی : 1403
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 10
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی مجموعه کتابهای سعادت اثر رندی گیج

کتاب «مجموعه کتابهای سعادت» نوشته «رندی گیج» توسط نیما عربشاهی به فارسی برگردانده شده است. این کتاب مهم بر روی موضوع چالش برانگیزی تمرکز کرده است که میتواند برای خوانندگان جهان مدرن بسیار جذاب و در عین حال راهگشا باشد. میدانیم اغلب افراد سعادت را در مقوله‌های خارجی و بیشتر در ثروتمندبودن و قدرتمند‌بودن می‌بینند. اما این عقیدهٔ سخیف و سبکی است، زیرا سعادت واقعی انسان در آنچه که دارد (اموال و املاک خارجی) و آنچه نمایش می‌دهد (شهرت و مقام و جاه) نیست، بلکه در چیزی است که «هست» یعنی ذخایر وجودی و صفات باطنی در قالب تحقق تمامیت شخصیت. پس سعادت فرایندی درونی و اکتشافی است و چیزی نیست که از بیرون اختراع شود یا توسط امکانات فیزیکی مفرح پدید آید. «مجموعه کتاب‌های سعادت» نوشته رندی گیج، مربی و سخن‌ران صاحب‌نام حوزه موفقیت و رشد فردی است. او هر سال در هفت قاره دنیا در ارتباط با موضوع‌ سعادت و موفقیت و مانند آن برنامه‌های زنده اجرا می‌کند و مردم از سراسر جهان در برنامه‌های آموزشی او با نام «پیشرفت و موفقیت در زندگی» و دیگر موضوع‌ها،‌ باعلاقه و کنجکاوی شرکت می‌کنند. «مجموعه کتاب‌های سعادت» یک مجموعه تک جلدی است که پنج کتاب درباره «سعادت» را درون خود دارد. رندی گیج فهیم و ژرف‌نگر، طی سال‌ها مطالعه و تحقیق در دنیای شگفت‌انگیز موفقیت، این پنج کتاب را نوشته است.

کتاب مجموعه کتابهای سعادت

رندی گیج
رندی پل گیج (زاده 6 6 آوریل 1959) نویسنده و گوینده انگیزشی آمریکایی است. وی به دلیل نوشتن کتابهای خودیاری و سخنرانی در مورد موفقیت و سعادت شناخته شده است.گیج توسط مادرش متولد و بزرگ شده است. وی پس از اتهام سرقت مسلحانه در سن 15 سالگی به منظور تأمین بودجه معامله مواد مخدر، را از دبیرستان مدیسون غربی اخراج شد و مدتی در زندان نوجوان مشغول خدمت بود. در سال 1975 با مشروط آزاد شد، وی به میامی، فلوریدا نقل مکان کرد و به عنوان ظرفشور در خانه پنکیک با حداقل دستمزد کار کرد و در سن 16 سالگی به عنوان مدی...
قسمت هایی از مجموعه کتابهای سعادت (لذت متن)
سپس گروه به کمک من می آمدند و او را قانع می کردند که حق با من است. پس از آنکه آن فرد، دلایل دیگران را می شنید، بالاخره می پذیرفت که باید روی موضوعی که من گفته بودم کار کند. پس از آن همیشه یکی پیدا می شد که رو به من کرده و می گفت: «رندی خیلی جالب است که تو متوجه مشکل او شدی. چون خود تو هم دقیقا همین مشکل را داری.» من هم ناباورانه بلافاصله جبهه می گرفتم و جواب می دادم که حرفش بی معنی است و پایه و اساس درستی ندارد. رو به گروه می کردم و از آن ها حمایت می خواستم. ولی با اولین نگاه به آن ها درمی یافتم که دچار دردسر شده ام... برای آن ها فرصتی پیش آمده بود تا مرا سر جایم بنشانند. هر یک، رفتار مرا نقد می کردند. آن ها این کار را به دو دلیل انجام می دادند: دلیل اول، آن ها از من متنفر بودند. من خود بزرگ بین، متعصب و اهل بحث و جدل بودم. من گروه را آزرده بودم، از اینکه مورد بررسی قرار بگیرم بدم می آمد و همیشه به شدت مشکلات احساسی خود را انکار می کردم و این دلیل دوم آن ها بود.