از نژاد گلی بودم، صحراگرد عاشق مخمل سرخ جامه ام شرم عشق بود هر پگاهم گردن می زد شهریار زندانی باغ های معلق بودم به راهبی بخشیدم پدر، پاداش پارساییش، در شب عروسی غولی ربوده ام بود از سرندیب تا بغداد پشیزی نیززیدم در بازار بردگان...