اتوبوسی آمده از تهران یکی از صندلی هایش خالی است / قطاری می رود از تبریز / یکی از کوپه هایش خالی است / سینماهای شیراز پر از تماشاچی است / که حتما ردیفی از آن خالی است / انگار یک نفر هست که اصلا نیست / انگار عده ای هستند که نمی آیند / شاید، کسی در چشم من است / که رفته از چشمم / نمیدانم!
من از انتهای جهان نهراسیده ام هرگز / که پایان همین واژه های سیمانی ست / شبی از یک شنبه ها / روزی از پاییز / و غروبی سوخته با آتش زرتشت / و این به زیارت انتهای جهانم کشانده / که آنجا هیچ چیز نیست مگر پرسشی ساده / من آغاز جهان شده ام آری / و پایان من گریه ای ست که دیگران / نمی بارند / دانه ای آب است که / می چکد از ساقه های علف بر خاک
زندهیاد بیژن نجدی شاعر خوبی بود. اما کتاب حاضر فاجعه است! بیشتر اشعار این کتاب دستکاری شدهاند و درست نیستند. باید جلوی چاپ این کتاب گرفته شود.
میشه لطفا این کتاب رو هم موجود کنید؟