عجیب این که ماهی بلد نیستند جیغ بکشند . روزهای بارانی آنها دیر می میرند . در آخرین لحظه وقتی که رمق ندارند دمشان را تکان دهند و از گرم شدن پولکهایشان چیزی نمی فهمند چند قطره باران مرگ را دو سه قدم از ماهی ها دور می کند ، می شود این طور هم گفت که مرگ سیگاری روشن می کند و آن قدر همان طرف ها قدم می زند تا باران بند بیاید .
آنها چیزی بودند بین زمین و عشق . بین آسفالت و آسمان.
جلوی مغازه رشته خشکاری آقامرتضی گفت: رشته خشکار بی ماه رمضون مثل چهارشنبه سوری بعد از عیده
طاهر گفت: مثل سیرترشی توی ظرف مرباست
من گفتم: مثل خنده زن باباس شب سال ننه ی آدم؛