حق الناس در جامعه ما واژه ای مانوس است. هر مسلمانی، بلکه هر ایرانی با عباراتی از این قبیل آشنا است: حق الناس بر حق الله مقدم است یا بدون ادای حق الناس رضایت خداوند به دست نمی آید یا توکل حق الناس برگردن دارد مقبول نمی افتد یا اولین شرط مروت و تدین رعایت حق الناس است. در جامعه ای که به دلایل متعددی با افراط و تفریط خو کرده و برداشتی قشری، تنگ نظرانه و خشن از آئین پیامبر رحمت (ص) سودای وکالت تام الاختیار از دین خدا را در سر می پروراند. با این سودای خام بندگان خدا را از دین او می رماند؛ و از سوی دیگر با رویکردی عکس العملی از آنچه بوی دین و ایمان می دهد می گریزد و بر این باور است که دردهای این جامعه نسخه شفا بخشی جز تجدد و تقلیل رو به حذف نقش دین در حوزه عمومی ندارد، دیندارانه و مومنانه اما نوگرایانه از حقوق بشر دفاع کردن را نه مکلف سنتی بر می تابد، نه شهروند لائیک این قلم ضمن احترام به هر دو جریان بر این باور است که اندیشه سوم که منتقد دو جریان پیش گفته سنتی رسمی و لائیک است، نیز حق حیات دارد و یک سینه سخن برای گفتن و البته گوشی هم برای شنیدن.
کتاب حق الناس