شاید یکی از به ترین صحبت های ره بر که درهیچ رسانه ای منتشر نشد، صحبت در همین جلسه بود. آقا اول صحبت تأکید می کند که «خداوند دل های ما را به هم نزدیک کرده است، الله الّف بین قلوبنا..
ز همان ابتدای انقلاب، ما نخواستیم فقط پرچم شیعه را بلند کنیم، ما پرچم اسلام را بلند کردیم تا همه دور هم جمع شوند. امروز کتاب های ضد شیعه، تحریف تاریخ شیعه، زیاد چاپ می شود، نه مثل قدیم ها و آن چاپ های بد پاکستانی. در شکل های نو و جذاب. ما هم می توانیم جواب شان را بدهیم. توانش را هم داریم. اما این کار را صلاح نمی دانیم، این کار را نمی کنیم. در جوانی که در مسجد بین مغرب و عشا منبر می رفتم، کارم این بود که معارف عمیق اسلامی را منتقل کنم. از همان زمان تأکید داشتم بر وحدت. البته خیلی ها مرا متهم می کردند به سنی گری، اما من می گفتم که فرصت جواب دادن به این ها را ندارم.
مردم دم در ایستاده اند و هیاهو می کنند و می خواهند داخل شوند، اما تیم حفاظت ممانعت می کند. آقا متوجه می شود و استکان چای را نیمه تمام روی سینی می گذارد و اشاره می کند که اهل محل داخل شوند.
مردم مثل سیل می ریزند توی خانه؛ نگرانم که مبادا هجوم ببرند به سمت آقا. بچه های حفاظت به سختی سعی می کنند که آنها یکی یکی نزدیک آقا بروند.
ره بر همان قدر که ره بر تیم حفاظت است، ره بر مردم نیز هست، ره بر نیروی انتظامی، ره بر چتربازان مرز نشین، ره بر جوانان برومند،ره بر پیرمردان بی دندان، ره بر فرزندان بی کس شهدا، ره بر راننده های فرمان داری، ره بر پسران نماز جمعه، ره بر دختران خیابان، ره بر هپی برادرز، ره بر خواهران زینب، ره بر چپ، ره بر راست، ره بر استان دار، رهبر فرمان دار، ره بر بلوچ، ره بر زابل، ره بر سیستان، ره بر شیعه، ره بر سنی، ره برکرد و ترک و ترکمن، ره بر یاروها، ره بر بچه های نشر آثار،ره بر بچه های مخالف نظام...