کتاب ناصر ارمنی

Nasser Armani
کد کتاب : 7483
شابک : 9789643373412
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 180
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1999
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 18
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب ناصر ارمنی اثر رضا امیرخانی

کتاب صوتی "ناصر ارمنی" از نویسنده نامدار ایرانی، رضا امیرخانی، مجموعه‌ای از چند داستان کوتاه و هیجان‌انگیز است.

عنوان‌های این مجموعه شامل: "زمزم"، "انگشتر"، "رتبه قبولی"، "یک پژوهش خشن"، "کوچولو"، "ناصر ارمنی"، "کمال"، "سه نفر"، "خیابان"، "سال نو" و "گوش شنوا" می‌شوند.

در داستان اول این مجموعه به نام "زمزم"، داستان پسری به نام سهراب روایت می‌شود که پشت تشتک‌های نوشابه زمزم، به دنبال جمله "زمزم نوشابه ایرانی ذائقه ایرانی" می‌گردد. اگر 5 تشتک با این جمله را پیدا کند، به او یک سکه‌ی طلا داده می‌شود. سهراب به جستجوی این جمله با علاقه‌ای عمیق می‌پردازد و در نهایت در یک رستوران کار می‌کند و شرایط کاری او برای دستیابی به این جمله خاص است.

رضا امیرخانی، نویسنده جوان و نام‌آشنا، علاوه بر رمان‌هایش، این اثر در حوزه داستان کوتاه نیز شناخته می‌شود. زبان داستان‌های کتاب "ناصر ارمنی" دارای جذابیت‌های خاص خود است و شیطنت‌هایی در سوژه، نگاه، و پایان‌بندی از ویژگی‌های منحصر به فرد این کتاب است. همه داستان‌های این کتاب در زمان حال رخ می‌دهند.

کتاب ناصر ارمنی

رضا امیرخانی
رضا امیرخانی (زاده ۱۳۵۲، تهران) نویسنده و منتقد ادبی ایرانی و به گفتهٔ خودش، از نویسندگان متعهد به انقلاب اسلامی ایران است. به نوشتهٔ وبگاه کلمه، او اصولگراست هرچند در کتاب نفحات نفت و سفر سیستان انتقادات منصفانه و شدیدی به حامیان اصولگرایی و مدعی ولایت مداری می‌کند.او دارای گواهی‌نامهٔ خلبانی نیز هست و در سال ۱۳۷۱، جوان‌ترین خلبان ایران لقب گرفت. او مدتی نیز رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران بود.وی که خود را از نویسندگان متعهد به انقلاب و هواخواه جمهوری اسلامی می‌داند به غی...
قسمت هایی از کتاب ناصر ارمنی (لذت متن)
هیچکس پیرمرد را درست نمی شناخت. هنوز هم او را درست نمی شناسند. هر روز صبح با همان قیافه منظم بیرون می زد. موهای جوگندمی، ریش بلند و مرتب مشکی، کت بلند، که بیشتر به سرداری می زد و آن تسبیح سفید. انگار قالب دستش بود. قالب آن انگشتان بلند و ظریف. آن را که به دور انگشتانش می انداخت، اگر کمی انگشتانش را باز می کرد تسبیح کیپ دستش می شد. وقتی با کسی حرف می زد، تسبیح را دور انگشت هایش می انداخت. حرفش که تمام می شد دوباره تسبیح را از دانهٔ اول می گرفت و شروع می کرد به شمردن و تسبیح انداختن. نمی دانیم چه چیزی را می شمرد و یا چه ذکری را می گفت، اما معلوم بود که با تسبیح فقط نمی شمرد وگرنه وقتی حرف می زد، شماره اش را نگه می داشت. خانهٔ آقا ته کوچهٔ وزیر نظام بود. درست نمی دانستیم در کدام خانه زندگی می کند.