بحران معنا در جهان معاصر کنونی و اضمحلال سیاست: وقتی از معنا صحبت می کنیم باید آن را در بسترهای متعدد مورد سنجش قرار دهیم. معانی نزد ویتگنشتاین با معانی سوسوری متفاوت است. این مسئله ای است که نویسنده هم به آن اذعان می کند: معنا در یک بستر روانشناختی که هر حرکت انسان را دارای معنا می داند با بستر جامعه شناختی که در آن تفسیر کنش و رابطه فرد با نهادهای اجتماعی مهم تلقی می شود، متفاوت است. اما از منظر انسان شناسی فلسفی «معنا» تعریفی متفاوت دارد. در این پارادایم معنا از منظر کسانی چون نیچه و هایدگر تعریف می شود. بحران معنا نیز به زعم این متفکرین است که مهم تلقی می شود. اما این بحران چگونه به وجود آمده؟ آنچنان که مسلم است، ما وقتی از یک دوره تاریخی صحبت می کنیم، باید پیوستگی تاریخی را مدنظر داشته باشیم. مرزبندی به این شکل که در یک دوران سنت تمام شده و مدرنیته شروع شده است، از اساس مهمل است. در این مورد باید مدنظر داشته باشیم که تحولات اخیر قرون حاضر به گونه ای پیش رفته که جملگی ما را به سوی بی معنایی کشانیده است و صراحتا نمی توان از عاملی مستقل نام برد. در این دوران انسانیت به شدت به خطر افتاده و امر سیاسی به معنای قدیم اش دیگر وجود ندارد.
فوق العاده. عالی