رمانی جذاب.
شگفت انگیز است که این نویسنده ی جوان، می تواند با زبانی ساده تا این اندازه از عمق را منتقل کند.
کتابی سرشار از استعداد خلاقانه در تمامی صفحات.
احتمال اول این است که من خویشتن داری ام را کنار بگذارم و همه چیز را جذب کنم. درست مثل یک بچه. گزینه ی دیگر این است که فاصله ام را حفظ کنم و به چیزهای جزئی توجه کنم؛ و سعی کنم موارد آشنا را شناسایی کنم. سر و سامانی به آن ها بدهم و مقایسه ای کنم. اولین گزینه می تواند به آشفتگی منجر شود. گزینه ی دیگر می تواند به مشاهده، تفکر و خوشی منجر شود.
پرتاب کردن توپ، یک خاصیت خیلی خوب دارد. دقیقا نمی دانم چیست. مردم بیشتری باید توپ پرتاب کنند. ما باید چیزی را پرتاب کنیم. تک تکمان. در آن صورت همه چیز طور دیگری به نظر می رسد. و ما شادتر خواهیم بود.
یک چیز در مورد دخترها خیلی غریب است. اولش که اصلا نیستند همه چیز قدری ثقیل و بغرنج است. ولی بعد که ظاهر می شوند، همه چیز خوشایند می شود. همه چیز به سرعت اتفاق می افتد و فقط چند ثانیه طول می کشد تا اوضاع بهتر شود.
یه انشا با موضوع حال و روز خود را با زبان ساده شرح دهید و توی این کتاب یه جوون 25 ساله حال و روز خودش رو به صورت ساده بیان میکنه جوونی که شور و اشتیاقش رو نسبت به خیلی چیزها از دست داده و همه چیز براش بی معنیه، خودش رو در جهان ناچیز میبینه و ذهنش درگیر مفهوم زمان شده یا خودمون همچین آدمی هستیم یا توی اطرافمون این آدمها رو میبینیم نویسنده روی ارتباط با دیگران اصرار داره و فکر میکنه ملاقات با انسانهای مناسب میتونه کمی از این وضعیت رهاییمون بده
واقعن من همچین حسی دارم حس میکنم همه چی و زندگیم خیلی بی معنیه.کتاب خوبیه بخونمش؟