داستان تمام زندگی و مسیر حرفه ای «سالومه»، با تمرکز بر نخستین سال های بزرگسالی او.
آموزنده و با نثری عالی.
برای هر کسی که به روانشناسی، فلسفه، مذهب، و شعر علاقه مند است.
چنین می نمود که جهان همیشه با دنیای درونی «لو» همکاری می کند، و شوک و سرخوردگی در اثر فقدان عشق سرکش او، اکنون او را وادار می کرد تا راهی جدید را در پیش بگیرد. «لو» از خدا و وسیله خدای خود الهام گرفته بود. او می خواست از روسیه فرار کند و به آغوش دنیای عقلانی غرب پناه ببرد.
این آموزه های «ژیلو» بود که الهام بخش تمایل او به آزادی بود. او به جای این که به توهمی که از «ژیلو» داشت بچسبد، تصمیم گرفت پا به دنیای او بگذارد. به جای چسبیدن به عشق زندگی اش، که برای او و دیگران مشکل ساز می شد، اجازه داد تا عشق «ژیلو» الهام بخش او برای رسیدن به یک زندگی منحصر به فرد و اصیل باشد.
او در انتقادی از نمایشنامه های «ایبسن» که سال ها بعد نوشت، نقل قول قابل توجهی را بیان کرد که به وضوح درباره دوری گزیدن او از «ژیلو» بیان شد: «تحول هنگامی رخ داد که به من اجازه انتخاب آزادانه دادی.» او هرگز در زندگی، عشق را احساس تملک نمی دانست. او هرگز خود را به برده عشق یک مرد تبدیل نکرد، و هرگز صاحب اختیار دیگران نبود.