ساختم:
پرنده ای که مرده شد
شمرده شد
و سکه سکه در گلوله ها چکانده شد
تکانده شد
تکان دهنده شد
و قطره های خون، همین که گسترانده شد،
نشان دهنده شد!
لاجرم «هنگامی که شیپورها به صدا درآمدند
بر پشت زمین، همه چیز حاضر و آماده بود:
یهوه، دنیای خاکی را بین کوکاکولا
آناکوندا، فوردمو تورز و دیگر از ما بهتران
تقسیم کرده بود.»