کتاب خواب کلاغ

Khab-e Kalagh
هاپول و گرگ گله 3
کد کتاب : 80296
شابک : 978-6000302863
قطع : خشتی
تعداد صفحه : 24
سال انتشار شمسی : 1395
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 23 اردیبهشت
افسانه شعبان نژاد
مي‌گويند اول ارديبهشت ماهِ سال چهل و دو در شهداد وقتي كه بلبل‌هاي خرمايي شاد از هواي بهاري، ‌لابه‌لاي شاخه‌هاي نخل اين سو و آن‌سو مي‌پريدند و آواز مي‌خواندند، صداي گريه‌هاي نازك و كشدار نوزادي كه هشتمين عضو از خانواده‌ي شعبان‌نژاد بود، به نرمي با صداي بلبل‌ها در هم آميخت. صدايش با نسيم ملايمي كه از كوير مي‌آمد و برگ‌هاي نارنج و پرتقال باغ را نوازش مي‌كرد، همراه شد.آن نوزاد من بودم. نامم را افسانه گذاشتند و ناخودآگاه رو...
قسمت هایی از کتاب خواب کلاغ (لذت متن)
نه باد بود و نه بارون آفتابی بود آسمون خورشید خانم کجا بود؟ اون بالابالاها بود گله و هاپولی تو صحرا بودن مشغول بازی با علف ها بودن صحرا پر از صدای واقّ واق بود هاپول به فکر گرگ زشت و چاق بود گرگی که می دونست همون نزدیکی ست می خواد بیاد، وقتی که هاپولی نیست هاپولی رفت زیر درخت نشست و گفت ، گرگه بده ولی اگر این جا بیاد هاپول کارش رو بلده هاپول که توی فکر بود یهو صدایی شنید رو شاخه ی درخته جوجه کلاغی رو دید...