معصومه میرزایی در کتاب «دیدار زخمها» راوی جراحتها و مظلومیتهای رزمندگان دفاع مقدس است و لیلا محمدی چنان با او همراه و همدل شده تا میرزایی با شوق و علاقه همه چیز را با نهایت جزئینگاری تعریف کند. خاطرات میرزایی از دوران کودکیاش در محلهای از جنوب شهر تهران آغاز میشود، با پدری که سل گرفته و روزگاری که به دشواری میگذرد. او یکبار که پدرش را به درمانگاه برده بوده، با پیشنهاد مسئول آنجا میپذیرد که در درمانگاه بماند تا کمکهای اولیه را یاد بگیرد؛ همینجا است که تکلیف آینده میرزایی مشخص میشود. او خیلی زود ازدواج میکند و صاحب فرزندانی میشود. بعد هم انقلاب از راه میرسد و میرزایی با این موج عظیم همراه میشود. یکی از فصول جذاب کتاب، صحنهای است که او به همراه خانوادهاش به دیدار امام راحل میروند. بعد که شعلههای جنگ برافروخته میشود، میرزایی مانند بسیاری دیگر از زنان غیرتمند در پشت جبهه به یاری رزمندگان میشتابد؛ اما این عرصه برای او کوچکاست و میل به کارهای بزرگتر دارد. به همین خاطر به بیمارستان 502 ارتش میرود و با صبوری و فداکاری، مداوای مجروحان جنگ را به جان میخرد. بعد به بیمارستان خانواده میرود و همین روند را پی میگیرد. مقصد بعدی او بنیاد شهید است تا باعث و بانی ازدواج جوانانی میشود که یا از خانواده شهدا بودهاند یا مجروح و جانباز جنگ. میرزایی در ادامه کوششهای بیدریغش به سوسنگرد و بیمارستان شهید چمران میرود تا راوی غریبترین لحظات شهادت بزرگمردان جنگ باشد.
کتاب دیدار زخم ها